چکیده
بحث فضای شهری، از دغدغه های بسیار پر جاذبه ای در حیطه شهر سازی است که بسیاری از اندیشمندان این رشته را به سوی خود جذب نموده و توجه آنان را به خود معطوف داشته است. در طول تاریخ، همواره تصور بشر و به تبع آن تعریف وی از فضا و فضای شهری دچار تغییرات شگرفی گشته است. امروزه اساساً فضای شهری بعدی اجتماعی از تعریف فضای صرف شناخته می شود؛ هرچند هنوز هم عمده شناخت، تحلیل و طراحی فضا در شهر ها بیشتر با تاکید بر جنبه های زیبایی شناختی و با تکیه بر نظریات فرمالیستی[1] صورت می پذیرد و به محتوا کمتر توجه می شود.
در این مقاله سعی بر آن است تا با مراجعه به آراء و نظریات اندیشمندان، چارچوب نظری فضا و فضای شهری با تاکید بر جنبه های اجتماعی و فرهنگی آن ارائه شود و از سویی دیگر با ارائه این چارچوب نظری، تعریف فضای شهری توسعه یافته و ارزشهای عمومی، اجتماعی، فرهنگی و کالبدی فضای شهری از دیدگاه های صرف زیباشناختی مبتنی بر فرمالیسم خارج شده نیروهای محتوایی را که تداوم بخش زندگی و پویایی فضای شهری هستند در بر گیرند؛ نیروهایی که به سبب جنبش های اجتماعی جامعه به خلق فضای شهری منجر می شوند. بنابراین، فضای شهری نه فقط با فرم بلکه با محتوا تعریف می گردد.
مقدمه
مطالعة منابع مختلف همواره از گسستها و نقصانهایی در تعریف فضا و فضای شهری حکایت میکنند. بسیاری از اندیمشندان در طول تاریخ همواره تلاش نمودند تا تعریفی مناسب و جامع از بحث فضا و در حیطة شهر، از بحث فضای شهری ارائه دهند. تعاریف ارائه شده هرگاه صرفاً در محدودة فضا جستجو گشته، طیف وسیعی از دیدگاههای مختلف منجمله دیدگاهها فیزیکی، روان شناسانه ، ذهنی، مجازی ، واقعی و ... گرفته تا دیدگاههای جغرافیایی، جامعهشناختی و فلسفی را به خوداختصاص داده است و هرگاه در حیطة شهر و فضای شهری وارد گشته بیشتر در قالبهای اجتماعی ، مدنی و جامعه مورد بحث قرار گرفته است.برونو زوی منتقد و نظریه پرداز معماری اعتقاد دارد که «فضا جوهر معماری و شهرسازی است.»(madanipour, 1996,pp:7-8) اما منظور از جوهر فضا چه می تواند باشد؟ برنارد چومی معمار برجسته معاصر میگوید: «جوهر فضا بعد توصیفی فضا و موضوعی برای مباحث فلسفی، ریاضی و فیزیک است.» (Ibid,pp:7-8). از این رو همانگونه که بدون دریافت ماهیت فضا و نحوة ادراک آن نمیتوان به بعد هنجاری فضا دست یافت، لذا برای دریافت فضای شهری نیز نیاز به تعریف ماهیت فضا میباشد. اما فضا از چند جنبه قابل تعریف است؛ اینکه : آیا فضا حقیقی است تا تصوری؟ بیسط است یا مرکب؟ کلی است یا محدود؟ آیا تعریف و ادراک فضا از بستر فرهنگی جامعه تاثیر میگیرد؟ و در نهایت فضای ادراکی بعنوان موضوع قابل شناخت و واسطة شناخت چگونه معنا پیدا میکند؟ چرا که به گفته دیوید کانتر: «تحلیل فضای شهری مستلزم تدوین چارچوب نظری است که مکانها را با زندگی و تجربه مردم مربوط ببینند و به رابطه بین مردم با فعالیتهای آنان و فضاهایی که خلق میکنند و یا در آن سکونت میکنند ناظر باشد (پارسی ، 81 ، ص 42).
از اینرو در این مقاله سعی میشود تا تعاریف گوناگون ارائه شده از سوی صاحب نظران در دو حیطة فضا و فضای شهری مورد بررسی و طبقه بندی و تحلیل قرار گرفته و با تدوین چارچوب نظری برای شناخت فضای شهری، عوامل و نیروهای تاثیر گذار بر آن شناسایی گردد تا حرکتی مفیت در جهت تعیین راهکارهای تولید فضای شهری مناسبتر باشد.
1-1.مروری بر دیدگاه های مختلف از تعریف فضا
1-1-1. فلاسفه
فضا همواره در طول تاریخ مورد توجه اندیشمندان شاخههای مختلف علوم بوده و چیستی ماهیت آن همواره دغدغه فکری متفکران بوده است و ارائه تعریف آن عمرش به عهد باستان می رسد. پارمنیدز فضا را «حالتی ناپایدار» معرفی می کند و لوسیوس معتقد است فضا اگرچه از نظر جسمانی وجود ندارد لیکن حقیقی است. افلاطون فیلسوف بزرگ یونان باستان فضا را واقعیتی مستقل نمی داند و از نظر وی «آنچه که فضا را به وجود می آورد روابط بین اشیایی است که در یک مکان مستقر گردیده اند.» (شولتز، 1353، ص9) بنابراین فضا با جابجا نمودن این اشیاء فضایی شکل نخواهد گرفت و به تعبیر دیگر «در خلاء فضایی شکل نخواهد گرفت.» (کرن فیبل من، 1375، ص 68) این تعبیر حاکی از اعتقاد افلاطون به بعدی ذهنی از فضا می باشد که مصداق عالم مثال در تصورات افلاطون است. ارسطو شاگرد افلاطون معتقد است فضا، ظرف تمام اشیاء و به این ترتیب فضا به عنوان مفهومی مطلق می باشد و تئوری توپوس (Topos) را مطرح می کند. از نظر ارسطو، فضا مجموعه ای از مکان هاست و زمینه ای پویا با اعراض کیفی متفاوت. مشابه همین تفکر در میان اندیشمندان اسلامی نیز مشاهده می شود. در فرهنگ معارف اسلامی در تعریف این موضوع چنین آمده است: «اصطلاحی فلسفی است و عبارت است از امری و چیزی که چیزی دیگر در آن نهاده و یا بر آن تکیه کند» (سجادی، 1379، ص 1904) همچنین ابوعلی سینا در مورد فضا با کلمه مکان چنین عنوان می کند: «مکان جای بود و او را چند خاصیت است به اتفاق همه یکی از جنبنده از وی بشود بسوی جای دیگر که آرمیده اند و یکی از وی بایستد و دوم که اندر یکی از دو چیزی نگنجد که تا آب از کوزه نشود سرکه اندر نیاید و سوم که زیر و زبر اندر جایگاه بود و چهارم که گویند که مرجسم را که اندر وی است» (ابن سینا،1340، صص 62-51). از عبارت فوق چنین استنباط می شود که ابوعلی سینا معتقد است که:
1.ماهیت فضا ذاتی است،
2.حدود فضا قابل تعیین و مشخص است ،
3.فضا آن چیزی است که از چند وجه محصور باشد و
4.فضا را خلاء یا آن چیزی می داند که توسط اشیاء دیگر بر جای مانده و ظرفی است برای اشیاء دیگر.
فیلسوفان اسلامی دیگری نیز در مورد فضا و ماهیت آن به بحث پرداخته اند (ابوالبرکات، ملاصدرا، میرداماد و ...) که در مجموع نظر اندیشمندان اسلامی در مورد فضا بصورت ذیل قابل تقسیم بندی است:
1.لزوماً فضا، آن چیزی است که توسط سطوح محدود شده است.
2.اجسام و احجام به فضا شکل می دهند و فاصله مشخص و معین بین اجسام را فضا می نامند.
3.فضا کیفیتی ظرف گونه دارد و حضورش در آن بعنوان مظروف به ماهیت فضا شکل می دهد.
فارغ از اندیشه های ارسطو و نظریات فلاسفه اسلامی تعریف فضا در دوره های بعدی به هندسه اقلیدسی اتکای بیشتری یافت. این هندسه فضا را بصورت لایتناهی و متجانس و به عنوان یکی از ابعاد اساسی جهان در آورد. «هزار و هشتصد سال بعد، کانت بار دیگر، فضا را به عنوان پایه و مرجع درک انسانی، متمایز و مشتمل از ماده مورد توجه قرار داد« (شولتز، 1353، ص 8) «دیدگاه ثنویت دکارتی، واقعیت را در فلسفه و علوم غربی به دو قلمرو متمایز تقسیم کرده است. عالم فکر و اندیشه و عالم بعد و فضا که صرفاً منطبق با جهان ماده فرض شده است» (نصر، 1375، ص 72) از اینرو بعد از بررسی نظریات مختلف در شاخه فلسفه به بررسی نظریات اندیشمندان در حوزه علم پرداخته می شود.
1-1-2. دانشمندان علوم مختلف
دکارت از تاثیر گذارترین اندیشمندان قرن هفدهم، در حد فاصل بین دوران شکوفایی کلیسا از یک سو و اعتلای فلسفه اروپا از سویی دیگر، می باشد. در نظریات او به خصوصیات متافیزیکی فضا تاکید شده است، ولی در عین حال او با تاکید به فیزیک و مکانیک، اصل سیستم مختصات راست گوشه (دکارتی) را برای قابل شناسایی کردن فاصله ها بکار برد که نمودی از فرضیه مهم اقلیدس درباره فضا بود. در روش دکارتی همه سطوح از ارزش یکسانی برخوردارند و اشکال به عنوان قسمت هایی از فضای نامتناهی مطرح می شوند. تا پیش از دکارت، فضا تنها اهمیت و بعد کیفی داشته و مکان اجسام به کمک اعداد بیان نمی شد. «نقش عمده وی، دادن بعد کمی به فضا و مکان بود» (کرن فیبل من، 1375، ص 85)
لایپنیتز از طرفداران نظریه فضای نسبی بود و اعتقاد داشت که فضا صرفاً نوعی سیستم است که از روابط میان چیز های بدون حجم و ذهنی تشکیل می شود. او فضا را به عنوان نظام اشیای همزیست با نظام وجود برای تمام اشیایی که همزمان هستند، می دید. بر خلاف لایپنتیز، نیوتن به فضایی متشکل از نقاط و زمانی متشکل از لحظات باور داشت که وجود این فضا و زمان، مستقل از اجسام و حوادثی بود که در آنها قرار می گرفتند. در اصل، او قائل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضای مطلق) بود. به عقیده نیوتن فضا و زمان اشیایی واقعی و ظرف هایی به گسترش نامتناهی هستند.
از دیگر دانشمندان که به تعریف فضا پرداخته است جیوردان برونو می باشد. وی نظریه هایی در مقابل نظریه ارسطو عنوان می کند. او با استناد به نظریه کپرنیک، بی نهایت را پایه اصلی فلسفه اش قرار می دهد. به عقیده وی، «فضا از طریق آنچه در آن قرار دارد درک می شود و به فضای پیرامون یا فضای ما بین تبدیل می گردد. فضا مجموعه ای است از روابط میان اشیاء و آنگونه که ارسطو بیان داشته حتماً نمی بایست که از هر سمت محصور باشد و بدین سان اجباری نیست که همواره نهایتی داشته باشد.» (Madanipour, 1996, P:27)
در انتها به نظریات انیشتین می پردازیم. به عقیده انیشتین، فضا به عنوان کیفیت جایگاه جهانی اشیاء مادی در برابر فضا به عنوان دربرگیرنده تمام اشیاء مادی و به این ترتیب نظریه نسبیت مطرح می گردد و بر اساس نظریه نسبیت خاص در طول ها و زمان ها بسته به ناظر و چارچوب سنجش تغییر می کند. هر دو فضای نسبی و مطلق، آفریده های آزاد تخیل انسان اند. ابزار هایی برای فهم آسانتر تجارب حسی مان. «تئوری نسبیت انیشتین با جایگزین کردن یک فضای سه بعدی به جای مفهوم قبلی، ما را از یک رشته رویدادها فراتر برده و در یک فضای چهار بعدی زمانی نشانید» (نصر، 1375، ص 72)
1-1-3. معماران
در ادامه بررسی آراء اندیشمندان به تعاریف برخی از معماران در مورد فضا نیز پرداخته می شود. این امر از این جهت که دست مایه اصلی کار معماری، فضا می باشد و نیز از این جهت که بسیاری از معماران در طول تاریخ دست به طراحی و ساخت فضاهای شهری زده اند حائز اهمیت است ولی با کمال تعجب با مطالعه و مرور منابع متوجه نکته مهمی می شویم و آن اینکه معماران بسیار اندکی بصورت مستقل و صرف به ارائه تعریف از فضا پرداخته اند و بیشتر تعریف آن را موضوعی بدیهی فرض نموده اند. بسیاری از معماران با فرض روشن و بدیهی بودن تعریف فضا، به تعریف موارد دیگر به کمک فضا نمودهاند. بطور مثال فیلیپ جانسون معمار معروف معاصر به کمک فضا به تعریف معماری می پردازد و معماری را «هنر خلق فضا» تعریف می کند ولی اینکه خود فضا چه تعریفی دارد بدان اشاره ای نمی کند. در این میان معماران دیگری نیز بطور بسیار سطحی تعاریفی از فضا ارائهمی نمایند؛ مثلاً لوئی کان می گوید: «فضا، فضا نیست مگر اینکه به روشنی قابل تشخیص باشد که چگونه به وجود آمده است و ذات فضا چیزی را باز می نمایاند که فضا می خواهد باشد.» تعریف واضح در مورد فضا را یورگ گروتر چنین ارائه می کند: «نزدیکترین تعریف این می باشد که فضا را خلائی در نظر بگیریم که می تواند شیئی را در خود جای دهد و یا از چیزی آکنده شود. فضا موجودیتی نیست که تعریف دقیق و مشخصی داشته باشد،با اینحال قابل اندازه گیری است». (گروتر، 1375، 187).
1-1-4.جمع بندی و ارائه طبقه بندی حوزه های مختلف ارائه شده از مفهوم فضا
با مطالعه نظریات اندیشمندان مختلف عرصه های فلسفه و علوم مختلف در مورد فضا و با جمع بندی آراء، پنج مفهوم کلی درمورد فضا قابل طبقه بندی می باشد که به صورت جدول زیر قابل ارائه می باشد:
مفهوم فضا m فضای پرآگماتیک رفتار فیزیکی
Û بشر را با محیط طبیعی«ارگانیک» در میآمیزد
m فضای ادراک توجیه آنی
Û اساس شناخت و هویت بشر بصورت یک فرد
m فضای هستی
Û بشر را به یک کلیت فرهنگی و اجتماعی پیوند میزند.
m فضای قابل شناخت دنیای فیزیکی
Û انسان قادر به تفکر درباره فضا میباشد
m فضای منطقی
Û وسیلهای برای تشریح و توصیف فضای دیگر در اختیار میگذارد.
پنج مفهوم فضا
بر اساس طبقه بندی این جدول و مباحث ارائه شده، فضای پرآگماتیک، بشر را با محیط طبیعی «ارگانیک»اش در می آمیزد، فضای ادراک اساس شناخت و هویت بشر، بصورت یک فرد است. فضای هستی بشر را به یک کلیت فرهنگی و اجتماعی پیوند می دهد، مفهوم فضای قابل شناخت این است که انسان قادر به تفکر درباره فضا می باشد و بالاخره فضای منطقی وسیله ای را برای تشریح و توصیف فضاهای دیگر در اختیار می گذارد. این مراتب نمایشگر یک تجرید در حال رشد،از عالم پراگماتیک در حد پایین بسوی فضای منطقی در حد بالا است.
از روزگاران قدیم، اقدام بشر درباره فضا، تنها منحصر به شناخت آن نبوده است بلکه او فضا را درک نموده، در فضا بوجود آمده و درباره آن تفکر نموده است، ولی باز هم برای بیان انسجام دنیای خود به صورت تصوری واقعی از جهان، دست به آفرینش فضا زده است. می توان این ابداع را توصیفی یا فضای هنری نامید که از نظر درجه بندی در حد بالا و در کنار فضای قابل شناخت قرار می گیرد. از اینرو در بخش بعدی به بررسی مفاهیم مرتبط با فضا در ساحت شهر پرداخت می شود. از اینرو می توان چنین انگاشت که «فضا در مفهوم موجود خویش به تنهایی هیچ ویژگی خاصی را مطرح نمی کند ولی به محض آنکه یک گروه انسانی فعالیتی را در مکانی مطرح کند معنای نمادین فضا پدیدار می شود. از این پس فضا بستری برای بیان فعالیت و رفتارهای انسانی می گردد؛ محلی برای تخیل و واقعیت» (حبیبی، 1382، ص1).
1-2. بررسی تعاریف فضای شهری از دیدگاه اندیشمندان مرتبط با علوم شهری
در بخش قبلی،در راستای شناخت فضای شهری، به جستجوی معناهایی برای فضا گشتیم و فضا را در مجموع در سه حالت فیزیکی، ذهنی و اجتماعی و در 5 حیطه قابل تمیز دسته بندی نمودیم. در این بخش به تعاریف مختلف از دید اندیشمندان در مورد فضای شهری خواهیم پرداخت.
«بسیاری عقیده دارند که فضای شهری از دو جنبه کالبدی و اجتماعی مورد ارزیابی اندیشمندان قرار گرفته است. بدین معنا که بررسی های کالبدی بیشتر از نگاه معماران و بررسی های اجتماعی از دید جامعه شناسان شهری، برنامه ریزان و جغرافی دانان شهری بوده است.» (مدنی پور، 1379، مقدمه). تا قبل از قرن بیستم که میان هنر، فلسفه و علم و نهادهای اجتماعی جدایی نبوده است، فضای شهری نشان دهنده اجتماع بوده و تفاوتی بین فرم فضای شهری و عملکرد آن نبوده است. با شروع قرن بیستم و اشاعه بیش از پیش تفکر مدرن، مدرنیسم، فضای شهری را نتیجه جبری عملکرد های اجتماعی که در شهر اتفاق می افتد دانست.
جنبش مدرن با تکیه بر عملکرد گرایی، جدایی عناصر شهری، منطقه بندی و تقسیم شهر به چهار عملکرد اصلی سکونت، کار، فراغت و رفت و آمد، فضای شهری را به فراموش سپرد. دقت در بحث ارائه شده از سوی لکوربوزیه که داعیه دار و بعنوان نماینده متفکران مدرن در عرصه شهرسازی انتخاب شده است نشان از قطع رابطه فضای شهری با هر گونه اطلاعات اجتماعی، فرهنگی، جامعه شناختی و تاریخی دارد. در واقع مدرنیسم بر اساس تفکر نوگرایی خود، وجود هرگونه اطلاعات فرهنگی و تاریخی در فضاهای شهری را نه تنها زاید بلکه مضر می داند و تمامی تلاش آن در جهت پاک نمودن این اثرات می باشد و این دستاورد خردگرایی مدرن در دوران مدرن است. بنابراین در تفکر مدرنیست ها بطور کلی فضای شهری مفهوم چندانی ندارد و ایشان در اکثریت، تمایزی بین فضای عمومی و خصوصی قائل نیستند. «فضا در نظر این عده به گونه ای که کوبیسم ترکیبی یادآور می شود در اطراف مراکز همسایگی متعدد سازمان داده می شود و چون به گفته لکوربوزیه فرهنگ نیز تفکر زاویه دار است لذا زاویه گرایی اصل طلایی روابط بین بناها را با آمد و شد تعیین می کند؛ یعنی همان عملکرد گرایی و همان اصول زیباشناسی خردگرا، مفهوم عناصر ترکیب بناهای پراکنده شده در فضا را نیز شکل می دهد» (شوای، 1375، ص 34). بنابراین در تفکر مدرنیست ها بویژه اندیشه های لکوربوزیه خیابان بعنوان یک فضای شهری چیزی جز عملکرد عبور و مرور نیست و فضای شهر فضایی بیکران و مجرد و انتزاعی است که صرفاً جداکننده ساختمان هاست. به گفته الکساندر: «این یک عادت تفکر در شهر مدرن گردیده بود که ساختمان ها باید حجم های ساده ای باشند در دریایی از بیکرانگی فضا» (مدنی پور، 1379، ص 15).
در دهه شصت، نگرش مدرن به فضاهای شهری که آن را چیزی نامتناهی و انتزاعی فرض می کرد مورد تردید قرار گرفت و تلقی مدرنیستی از فضای شهری به زیر سوال رفت و از آن زمان به بعد فضای شهری به معنای واقعی بار دیگر مطرح شد. کولکوهن می گوید: «و ما توانستیم به مفهوم فضای شهری خوش آمد گوییم و ضرورت آن بازسازی شهر به عنوان یک بافت پیوسته است» (Colquhoun, 1985, P:104). از این دوره به بعد دوباره تلاشی در جهت ارائه تعابیر جدید آغاز گردید. در دیدگاه های جدید، فضای شهری، فضایی پر از ازدحام و شلوغی جمعیت و در بر دارنده کاربری های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است و در بردارنده برداشت جدیدی از فضای ادراک در حیطه های اندیشه های فلسفی، روان شناسی و جامعه شناسی می باشد. افرادی نظیر مرلوپونتی، ادواردز، پیاژه، کاستلز، آلتوسر، در این جنبش نقش مهمی ایفا کرده اند. «در این دوره گروهی مانند راب کریر، ادموند بیکن، کامیلوسیته و راجر ترانسیک فضای شهری را حاصل هنر ارتباط می دانند» (کالن، 1377، مقدمه). این برداشت به حدی تاثیر گذار عمل می کند که «راب کریر فضای شهری را «فضای خارجی» می داند و «تمام انواع فضاهای میان ساختمان ها در شهر ها و دیگر مکان ها» و عناصر پایه فضای شهری را خیابان و میدان نام می برد» (مدنی پور، 1379، ص14). در ضمن افراد دیگری مانند امانوئل کستلز نیز تعاریف مشابه در مورد فضای شهری ارائه می دهند. پاتریک گدس معتقد است «حرکت، جوهر زندگی است و حرکت حیاتی شهر با دگرگون کردن آهنگی که خلاقیت در مکان ایجاد کرده و در ذهنیت زمان دوباره به کار گرفته شده دائماً ادامه می یابد» (شوای، 1375، ص 35). پاتریک گدس فرایند بوجود آمدن شهر را در جریان گذار از اعمال به حقایق و از آن به اندیشه ها و از اندیشه ها به واقعیت توضیح می دهد. این دیاگرام مکان/ فضا را در فرایند تبدیل شهر، بعنوان جایگاه انسان مدنی بخوبی نشان داده و رابطة اعمال، احساسات، حقایق، اندیشه ها را در فرآیند شکل گیری مکان شهری نشان می دهد. پل زوکر در سال 1959 در کتاب خود با عنوان «شهر و میدان»، فضای شهری را از بعد روانشناختی مورد بررسی قرار می دهد. از نظر زوکر بهترین راه ادراک فضای شهری نگاه دقیق به تجربه فضا در طول تاریخ است. از نظر زوکر شرایط اجتماعی و اقتصادی تاثیر بسزایی در شکل گیری فضای شهری دارد و نیروهایی را در شکل گیری فضای شهری دخیل می داند که عبارتند از: عوارض زمین،اقلیم، عوامل ملی، آثار متغیر سبک دوره زایش و نیروهای ایستا و پویا (Zucker, 1959 P:8). کوین لینچ از دیگر اندیشمندانی است که از نظر وی فضای شهری یکی از عناصر بسیار مهم در خوانایی شهر است و خوانایی از نظر لینچ کلید درک شهر و رابطه اصولی شهروند و شهر است (لینچ، 1355).
از نظر مامفورد، دیگر اندیشمند پست- مدرن، «فضای شهری نمود اهداف انسان ارگانیک است» (Mumford, 1961, P:18). فضا ارکان خاص انتقال میراث فرهنگی از گذشته است. بدین ترتیب از نظر مامفورد، فرم فضای شهر در طول تاریخ محصول عملکرد فضا است و فضا بعد فرهنگی دارد. کنزو تانگه یکی از اندیشمندان عرصه معماری و شهرسازی است که شهر را به مثابه موجودی زنده تلقی می کند که توسعه آن بر پایه رشد ساختار آن است. از نظر کنزو تانگه فضا میدانی برای فعالیت های فیزیکی انسان و میدانی برای برقراری ارتباطات به شیوه های نمادگرایانه است. اما مهمترین جنبه فضا، ایجاد میدانی برای شکل بخشیدن به انسان است. (حمیدی، 1376، صص 24-23) امس راپاپورت، فضای شهری را در بردارنده مجموعه ای از ارتباطات می داند» (rapaport, 1977, P:93). وی با وارد کردن فرهنگ در لیست موارد تاثیر گذار در شکل گیری فضاهای شهری گامی به جلو بر می دارد و حلقه گمشده فضای فیزیکی و فضای ذهنی را از طریق هنجارهای فرهنگی به هم پیوند می زند. فرانسوا شوای در مقاله ای بنام «شهر گرایی و نشانه گرایی» بحث مفصلی در ارتباط با رابطه فضا و جامعه می کند. از نظر وی هر اجتماعی در هر سطح از تکامل تاریخی خود برخوردار از نظام نهادهای دینی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی و خویشاوندی است. «در این میان ساختار کالبدی شهر، بر شالوده روابط نهادی جامعه استوار می شود» (Choay, 1969, P:37). این انطباق ساختار کالبدی، الگویی منفصل و یکسویه ندارد بلکه ساخت شهر با قوامی که در طول سال ها پیدا می کند، برای همه دارای فضایی ویژه است و در کلیت ساخت و عناصر سازنده برای مردم متضمن معناست. در اینجا فرم ساختار کالبدی بر حسب الگوی کلی ساخت منطبق بر روابط نهادی، می تواند اشکال مختلفی بگیرد.
از دیگر نظریه پردازان عرصه شهر، امانوئل کستلز فرانسوی است که با دیدی مارکسیستی به شهر نگاه میکند. به عقیدة وی، مفهوم فضا از دوران یونان باستان تاکنون مطرح بوده است. فضا یک محصول مادی است، در رابطه با سایر عناصر، در این میان، انسانها، به فضا شکل، نقش و محتوا میدهند. لذا در نظر گرفتن شهر بعنوان نمود جامعه نقطة آغاز و مقدماتی است و بر این پایه هیچ تئوری از فضا وجود ندارد که بخش واحدی از یک تئوری عمومی اجتماعی نباشد. «از اینرو فضای شهری، شکلی از اشکال فضایی است که بطور اتفاقی سازمان نیافته و دارای ساخت است. ماهیت این اشکال فضایی را باید بعنوان اشکال فرهنگی تلقی کرد و در نتیجه این اشکال نوعی بیان ایدئولوژی است» (Castelles, 1977,P:115).
از نظر کستلز فضا بازتاب جامعه نیست بلکه خود جامعه است. «فضا بعد مادی جامعه است و اگر آن را مستقل از روابط اجتماعی در نظر بگیریم، مانند آنست که ماهیت را از جسم آن جدا سازیم و اولین اصل هر علم اجتماعی را نادیده بگیریم. روح و جسم با هم ارتباط متقابل دارند. بنابراین اشکال فضایی کره خاکی ما، همانند سایر چیزها توسط عمل انسانی شکل میگیرد» (Castelles, 1977,P:236-239). در نتیجه از نظر کستلز، فضا از دو بعد فیزیکی و اجتماعی برخوردار است و او بعد ذهنی فضا را در مرتبهای بعد از اجتماعی قرار میدهد. برای وی رابطة عمده ، رابطة فضا و ایدئولوژی است و فضای فیزیکی و اجتماعی را از هم جدا نمیکند بلکه آنها را ابعاد یک موضوع میداند. «از آنجا که فضا چیزی جز جامعه نیست، لذا تغییر محیط به معنای تغییر روابط اجتماعی است» (Castelles, 1977,P:115).
1-2-1. استنتاجات از نظریات ارائه شده در حوزههای مختلف مفهوم فضا
با جمع بندی مجموع نظریات افراد مختلف در خصوص فضای شهری و نیز با توجه به نتایج ارائه شده در حوزه فضا (بند 1-1-4، جدول مربوط به طبقه بندی انواع فضا) میتوان نتیجه گیری نمود که فضای شهری، حوزهای است از فضا که در شاخة سوم یعنی فضای هستی قابل تعریف است. با توجه به طبقه بندی ارائه شده در بخش قبلی، فضای هستی در شاخه ای تقسیم بندی گردید که ارتباط بشر را با یک کلیت فرهنگی و اجتماعی پیوند میزند و از اینرو فضای شهری حوزهای از فضای هستی فلسفی است. این موضوع از سالهای پس از جنگ دوم جهانی همواره بحث اصلی اندیشمندان رشتههای مختلف بوده است و منجمله جغرافیدانان (هربرت: 1981، هاروی، 1961) و مردم شناسان (لوی اشتراوس : 1963) ، باستان شناسان (هولدر : 1978، اکو: 1972)، جامعه شناسان (گیدنز: 1981) و برنامه ریزان شهری (کستلز : 1971، بنتلی: 1999) بدان پرداختهاند. از اینرو چنین بنظر میرسد که برای شناخت فضای شهری و اینکه چه عواملی در شکل گیری آن تاثیر دارند باید به چند عامل توجه نمود که میتوان از آن جمله به رشتههایی که به تاثیر زندگی اجتماعی بر سازمان فضایی میپردازند اشاره نمود و نیز اینکه فضای شهری بستر زندگی عمومی و اجتماعی مردم تلقی میشود و همچنین باید با تاکید بر تاثیر نیروهای اجتماعی و فرهنگی در شکل گیری فضای شهری، نقش این عامل را در درجات بالاتری خاطرنشان نمود. «بنابراین عواملی که بنیانهای اصلی فضاهای شهری را شکل میدهند، برآیند نیروهای اقتصادی ، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی، دینی، سیاسی و ... هستند» (Canter, 1988 , P:x1). و از آنجایی که فضاهای اجتماعی حاوی اطلاعات تاریخی میباشند که در طول زمان پدید آمده و توسط عناصر فرهنگی منتقل شدهاند، بنابراین فضاهای شهری در بردارندة شاخص های تاریخی هستند و از اینرو فضاهای شهری، عامل انتقال میراث فرهنگی جامعه در طول زمان هستند و همین کیفیت فضای شهری است که «به عنوان مکانیزم بزرگ برگزینندهای عمل میکند که به گونه ای خطا ناپذیر، افرادی را که برای زندگی در محیطی خاص از همه مناسبترند، گزینش مینماید» (شکویی، 1369، ص 36) و به همین جهت دست به ایجاد اجتماع میزند و از اینرو فضای شهری، حاصل اندیشهای اجتماعی محسوب میشود و در سایة تفکر اجتماعی و سایر شاخصهای مربوط به آن است که این فضا شکل میگیرد. این شاخصها در بخشهای «عملکرد»، «تعامل اجتماعی» و «تعامل بین فرهنگ و اجتماع» مورد بحث واقع میشود.
2. فضای شهری ، اندیشهای اجتماعی
2-1. عملکرد
عملکردهای فضاهای شهری، دارای ابعاد گوناگونی میباشند و مکانهای عمومی نتیجة عملکردهای انسانی با ابعاد اجتماعی و عمومی است. این عملکردهای انسانی دارای خصلتهای چند بعدی هستند و ضرورتاً در فضا شکل مییابند. عملکردها ناشی از فعالیتهای انسانی در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده و معطوف به هدف معینی میباشند و ضامن بقای جامعه و تداوم بخش زندگی عمومی و اجتماعی مردمان آن جامعه میباشند. بنابراین انتظام عملکرد، مهمترین وجه فضای شهری است و شناخت آن به منزلة شناخت مهمترین وجه فضای شهری بوده و «انتظام عملکرد است که در آمیختگی رفتارهای انسانی جامعه را باعث میشود» (حمیدی، 1376، ص 35) و از اینروست که «تنظیم عملکردهای شهری، از عناصر اساسی و اصلی طراحی شهری به حساب میآید» (Spreiregen, 1965, P:88). البته باید مدنظر داشت که تنظیم عملکردهای شهری به خودی خود جزو اصول صرف بوده و ترتیب آن باید با رفتارها و فعالیتهای مردم و نحوة استفاده آنان از محیط سازگاری و مطابقت داشته باشد. در ضمن باید دسته بندی عملکردهای شهری به گونهای صورت گیرد که همواره نشان دهندة رفتار مورد نظر مردم باشد . یک فضای معین میتواند با تقسیم بندی عملکردهای مختلفی که در طول روز دارد مشخص گردد. مردم مختلف، کارهای مختلفی انجام میدهند و بین آنها میتواند تضادها و برخوردهایی وجود داشته باشد، اما به ندرت ممکن است بین فرمها و عملکردها، تطابق وجود نداشته باشد.
«عملکردهای شهری، براساس هم پیوندی میان آنها نیز قابل طبقه بندی است وپس از طبقه بندی آنها است که نوبت به تحلیل پیوندهای میان آنها میرسد» (Lynch, 1971, P:24-31) این عملکردها میتوانند دارای دو حالت کلی باشند که یا عملکردهای رسمی هستند و یا غیر رسمی ، عملکردهای رسمی، عملکردهایی هستند که توسط طراحان شهری ، برنامه ریزان و دست اندرکاران امور شهری از قبل برای یک فضای شهری در نظر گرفته میشوند در حالیکه عملکردهای غیر رسمی، در مکان معین و از پیش تعیین شدهای به ظهور نمی رسند بلکه در فضای عمومی شکل میگیرند. این عملکردها به طرق مختلف به طور خود بخود و ارگانیک و یا در نبود برنامة از پیش تدوین شده، برخاسته از رفتارهای اجتماعی و اقتصادی در فضای شهری حاصل میشوند.
2-2. تعامل اجتماعی
فضای شهری ظرف و مکان بروز زندگی اجتماعی افراد جامعه است که براساس پایههای فکری خرد گرایانه ، مشارکت مدنی آحاد جامعه و رفتارهای جمعی شکل گرفته بر پایة ارزشهای انسانی شکل میگیرد. این تعامل اجتماعی و مشارکت مردمی را میتوان عنصر اصلی و اساسی محتوای فضای شهری بر شمرد که روابط انسانی و فعالیت های شهری را تحت تاثیر خود قرار میدهد. در باز شناسی مفهوم تعامل اجتماعی به عنوان عنصر پایدار فضای شهری «این مفهوم معطوف به مجموعة پویشها، گرایشها و نگرش هایی است که بر پایة عقلانیت جمعی، باورهای مردم سالاری، خود باوری ، خردگرایی و قانون گرایی است»(پارسی، 1381، ص 45).به عبارت دیگر، اگر پیشرفت تمدن شهرنشینی و شهرگرایی جامعة بشری را در طول تاریخ معطوف و در ارتباط با رشد روابط انسانی و تعامل اجتماعی افراد جامعه در نظر بگیریم و از آنجایی که تعاملات اجتماعی در کامل ترین تعریف خود، در تمامی ابعاد قابل طرح در بستر فضاهای عمومی، در فضای شهری به منصة ظهور میرسد، از اینرو می توان فضای شهری را مکان ظهور تعامل اجتماعی قلمداد نمود و اینچنین است که فضای شهری علاوه بر تاثیر پذیرفتن در شکل گیری خود از تعاملات اجتماعی، به آن شکل نیز میدهد و «از اینروست که فضای شهری بواسطة محتوای شکل دهندة خود، مرکز نمادین پایداری ارزش های مردمی است که به بیان قدرت خویش میپردازند و آن را در فضا متبلور میسازند.
2-3. تعامل بین فرهنگ و اجتماع
شهر به طور کلی قوانین حاکم بر روابط فرهنگی مردمان یک جامعه را در خود به نمایش میگذارد. فرهنگ در اشیاء، اشکال، ترسیمات، ابزار و محیط فیزیکی ظاهر میشود و طراحیهای شهری، طراحی خانه ها و ساختارهای عمومی بطور صریح بازتاب ارزشها و اعتقادات یک فرهنگ میباشند. از اینرو فرهنگ مستقیماً از طریق نظام فعالیت ها و با ارائه دستورالعملهای معین ناظر بر انجام فعالیتها مستقیماً بر فضا و محیط شهری تاثیر میگذارد و فضای شهری را محصولی فرهنگی مینمایاند. فلذا فضای شهری با رویکردی اجتماعی ، به عنوان فضایی ساخته شده، محصولی فرهنگی به شمار میآید که تحت تاثیر نیروهای برخاسته از فرهنگ و اجتماع شکل گرفته است . این نیروها مجموعة قوانین و هنجارهای نهادینه شده جامعه است که به واسطه ارزش ها از قدرت و نیروی لازم برای به هنجار کردن مردم برخوردار است. و همین نیروها هستند که در تعامل بین فرهنگ و اجتماع به خلق فضای شهری منجر میشوند بطوریکه توسلی در این خصوص میگوید: «همین نیروها و تعاملات فرهنگی و اجتماعی است که در طول اعصار به شکل گیری توده و فضا منجر شده است» (توسلی، 1376، ص 16). مثال این مورد را میتوان در شکل گیری فضاهای شهری مختلف در طول تاریخ پیگیری نمود. فضای شهری آگورای یونان باستان، برخاسته از تفکرات فلسفی و نظرات اقشار عامة مردم در جامعة آن زمان یونان باستان بوده است. در روم باستان، تفکرات مردمی با نظر حکومتی در قالب فوروم خود را مینمایاند و در قرون وسطی استقرار حکومتهای محلی، بافتهای متراکم و فشرده را متجلی مینماید. در دوران رنسانس، رشد تفکرات علمی و کشف حقایق فیزیکی و منجمله کرویت زمین و مرکز عالم نبودن زمین، فضاهای شهری خاص خود را بوجود میآورد که در آن میان تاثیرات بازرگانی و تجارت نیز در آن مشهود است و عناصر پیرامون میدان های شهری، از کلیساها و کاخ شاهان ، به ساختمان شهرداری و خانه بازرگانان تغییر مییابد. در دوران انقلاب صنعتی، روح زمانه که همانا تحولات شگرف صنعتی و تکنولوژیکی است، فضای شهری را به شدت تحت تاثیر خود قرار میدهد و اکنون در ابتدای قرون حاضر فضاهای شهری، براساس تفکرات فرهنگی، اجتماع، مشارکت های مردمی، مردم سالاری ، قانون گرایی، عقلانیت ، برابری و همانند آنها عمیقاً تاثیر پذیرفته و شکل میگیرد و از اینرو فضای شهری حاصل و نتیجة تعامل فرهنگ و ا جتماع میشود که رابطهای دو سویه با هم دارند .
نتیجهگیری
موضوع فضا و فضای شهری همواره از بحثهای اصلی مجامع علمی معماری و شهرسازی بوده است. خلق فضای شهری پویا که با نیازهای اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی ، فیزیکی، روان شناسانه و اقتصادی مردم جامعه هماهنگ باشد همواره دغدغه کار بسیاری از دست اندرکاران امر طراحی فضای شهری بوده است. لیکن تعاریف شفاف کننده بحث فضا و فضای شهری و نیز براساس تعاریف ارائه شده، عوامل موثر در خلق فضای شهری همواره از سوی مکاتب مختلف و در طول تاریخ دچار تغییرات بسیاری گردیده است و به لحاظ آنکه فرم و محتوای آن همواره متأثر از روح زمانه بوده و فعالیتها،فرهنگ و تعاملات اجتماعی در شکل گیری آن موثر بوده است، فلذا تعریف دقیقی از آن ارائه نگردیده است. از آغاز دوران مدرن در ابتدای قرن بیستم و همزمان با بوجود آمدن جنبش های مدرنیستی و گشوده شدن عرصة کار برای معماران مدرن در بعد شهری و نیز بوجود آمدن تغییرات بنیادی در نهادهای اجتماعی جوامع غربی و رشد روز افزون شهرنشینی و توسعة شهری، دیدگاه های مدرن در مورد شهر و فضای شهری بسط و توسعه یافته و شعارهایی نظیر عملکرد گرایی، هندسه گرایی و تقسیم شهر به مناطق مختلف عملکردی اعم از کار، تفریح و سکونت، باعث شد که رابطة بین توده و فضا و عملاً فضای شهری به فراموشی سپرده شود. در اوایل دهة شصت میلادی و با بروز بحرانها و مشکلات ناشی از تفکرات معماری مدرن در موردر شهر و فراهم شدن مقدمات ظهور عصر پست مدرن ، فضاهای گمشدة شهری دوباره مورد توجه قرار گرفت. ولی در این دوره نیز، به علت عدم توجه دقیق و کافی به عوامل بوجود آورندة پایدار فضای شهری و صرفاً توجه فرمال و شکلی به فضای شهری، ضعفهای اصلی در حیات دوبارة فضاهای شهری باقی ماند. بنابراین در این مقاله سعی گردید تا با پرداختن به تعاریف مختلف ارائه شده در مورد فضا و فضای شهری از سوی صاحبنظران در حیطههای مختلف مسائل شهری، عوامل اصلی و پایه ای حیات فضاهای شهری مورد بازشناسی قرار گیرد و نقش اجتماع در شکل گیری فضای شهری بررسی گردید و این نتیجه بدست آمد که : فضای شهری ناشی از اندیشهای اجتماعی است. براساس موضوعات مطروحه: - فضای شهری نتیجه اندیشه اجتماعی است و بیش از آنکه بوجود آمدن آن تحت تاثیر مسائل اقلیمی، فنی یا کالبدی باشد متأثر از تعاملات اجتماعی و مشارکت مدنی مردم آن جامعه است که بر اثر نیروی این تعاملات اجتماعی شکل میگیرد.
فضای شهری نتیجة «عملکرد» های رفتار انسانی با ابعاد اجتماعی و عمومی است و الگوی «عملکرد» فعالیتهای اجتماعی نتیجه و حاصل نظام تعاملی میان اجتماع و فرهنگ جامعه است و نیروهای بوجود آمده از تعامل میان اجتماع و فرهنگ جامعه در صورتی که فضایی مدنی موجود باشد منجر به تولید فضای شهری میشوند. این فضا بیش از هر فضای دیگری در شهر عرصة اعمال متقابل اجتماعی و غلبه هنجارها و موازین و ارزش های اجتماعی – فرهنگی بوده و نیازمند منطق گرایی در رفتار، کنترل اجتماعی ، مشرکت مردمی است و بیش از همه چیز ، عرصه بیان آزادی، تکثر، گوناگونی ، تنوعها، هماهنگی و خویشتن داری اجتماعی است که تماماً از پارامترهای وجود اندیشة اجتماعی در ظهور فضای شهری است.
پی نوشت ها
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سه نظریه در بحث زیبایی شناسی مطرحند که عبارتند از: الف- بازنمایی (Representation) ب- فرانمایی (Expression) و ج- فرم. بازنمایی از دوره افلاطون مطرح بوده و هنر را نسخه برداری یا تقلید از جهان واقع می داند. فرانمایی که با وجود داشتن پیشینه ای در تفکر یونان باستان، در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم اهمیت یافت، هنر را بیان عواطف و احساسات می داند. در نظریه فرم نیز که از اواخر قرن نوزدهم بسط یافت، کیفیات فرمی، مبنای ارزش گذاری اثر هنری می باشند (مولوی، 1384، ص 30)
فهرست مراجع
1.ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدا... بن حسین بن علی، (1340)، شفا، طبیعیات.
2.ابوالبرکات، هبه ابن علی ابن ملکا، البغدادی، (1358)، المعتبر، در سه جلد، نشر حیدر آباد.
3.پارسی، حمید رضا، (1381)، شناخت محتوای فضای شهری، مجلة هنرهای زیبا، شماره 11
4.توسلی، محمود، (1376)، طراحی فضاهای شهری، جلد 2، مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران ، تهران.
5.حبیبی، سید محسن، (1382)، از شارتا شهر، انتشارات دانشگاه تهران.
6.حمیدی و دیگران ، (1376)، استخوان بندی شهر تهران، جلد 1، تهران، معاونت فنی و عمرانی شهرداری تهران.
7.سجادی، سید جعفر، (1379)، فرهنگ معارف اسلامی، جلد سوم، چاپ چهارم، انتشارات کومش، تهران.
8.شوای، فرانسوا، (1375)، شهرسازی از تخیل تا واقعیت، ترجمة سید محسن حبیبی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
9.کالن، گوردن، (1377)، گزیده منظر شهری، ترجمة منوچهر طبیبیان، تهران، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
10.کرن فیبل من، جیمز، (1375)، آشنایی با فلسفه غرب، ترجمه محمد بقایی (ماکان)، تهران، انتشارات حکمت.
11. گروتر، یورگ، (1375)، زیبا شناختی در معماری، ترجمة جهانشاه پاکزاد، و عبدالرضا همایون، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
12.لینچ، کوین، (1355)، سیمای شهر، ترجمة دکتر منوچهر مزینی، انتشارات دانشگاه تهران.
13. مدنی پور، علی، (1379)، طراحی فضای شهری، نگرشی بر فرآیند اجتماعی و مکانی، ترجمه فرهاد مرتضایی، تهران، انتشارات شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری.
14.ملاصدرا، (1302)، رسائل آخوند ملاصدرا، مشتمل بر 9 رساله ، چاپ تهران.
15.مولوی، مهرناز، (بهار 1384)، تحلیل فرمال فضای شهری و پایههای فلسفی آن، مجلة هنرهای زیبا، شماره 21.
16.نصر، سید حسین ، (1375)، هنر و معنویت اسلامی، ترجمة رحیم قاسمیان ، تهران، دفتر مطالعات دینی و هنری
17.نوربرگ شولتز، کریستیان، (1353) ، هستی، فضا و معماری، ترجمة مهندس حسن حافظی، انتشارات تهران.